عشق منن باش32001

خسته شدم 32004

غرور32005

تمنا32008

رفيق نيمه راه332011

بي توامشب32012

تبريك32015

تايتانيك331169

گيتارمكزيكيي551147

آسوكاماتسوموتو4411049

اشك ريزان5514216

تنهايي5514226

بلاليم551143

آغلاما3315249

بلاليم بنيم3315250

حايات گ.زل3315242

خليل ابراهيم3315243

سوييوروم3315252

ملكلرين آشكي3315244

نيرنگ5514824

نيلوفر5512012

جمعه باراني5514819

وقتي رفتم5514823

تو غصه نخور3315598

بلاتكليف3315590

داروندار3315591  

ديگه ميرم3315592

حلقه      3315593

تغيير كردي3315594

نگران3315595

بهونه3315596

تو مثل اميدي هستي كه هيچوقت نخواهم ديدش

ميترسم اگه بهت بگم دوست دارم

ميترسم بهت يار بگم باز غروب كني

.

.

.

من تورو بين شب روز دوست داشتم

من تورو بين ستاره هاي گمشده دوست داشتم

من تورو دربين اميدهايي كه وجود نداشتن دوست داشتم

.

.

.

اديسون

آخرين كلمات اديسون نيز براي خانواده اش ايجاد معما و ابهام كرد

ولي بر خلاف ادعاي بعضي  اشخاص  اين مخترع بزرگ فرد ملحدي نبود

وحتي بعضي گفته هاي او اين امر ثابت مي كرد

درواپسين دم  اديسون دست همسرش را گرفته بود وآرام درد مي كشيد

وبنظر مي رسيد به خواب رفته است.

صداي نفس هاي او دراتاق كاملا ساكت طنين انداخته بود ااگهان او بدون كمك

كسي در رختخواب نشست چمانش را گشود وچندثانيه به روبرو خيره شد

سپس روبه همسرش كرد وگفت:

((تعجب مي كنم آنجا چقدر زيباست))اديسون چه ديد؟

او چيزي دراين باره نگفت وهيچكس نيز نمي تواند به مابگويد او چه ديد.

.

.

.

هنري واردبيچر واعظ وروحاني منتقد نيمه قرن نوزدهم در طول حياط خود ميليونها سخنراني براي مردم انجام داد ه بود زماني كه وي در واپسين دم حياط بسر مي برد دكتر را فراخواند و باصداي گرفته زمزمه كرد

((اكنون لحظه ابهام فرامي رسد!))

.

.

.

آنابولين همسر دوم هنري هشبم پادشاه انگليس و مادر اليزابت اولزمانيكه به دليل اختلال در سلطنت

به مرگ محكوم شد و در آخرين لحظات زندگي خونسرد به سوي محل اعدام مي رفت به يكي از همراهانش كه به شدت مي لرزيد گفت: ((شجاع باش.جلاد دركار خود بسيار ماهر است و گردن من بسيار نازك!))

.

.

.

تنهايك برگ مانده بود درخت گفت:منتظرت ميمانم

برگ گفت:تابهارخداحافظ

بهارشد ولي درخت ميان آن همه برگ دوستش را فراموش كرده بود

.

.

.

دلم براي خودم سوخت وقتي شماصدايم كردي

.

.

.

كاش به جاي اينكه دستي بالاي دست بود

دستي توي دست بود

.

.

.

وقتي مي شكنم خوب تماشا كن

شايد روزي به دنبال تيكه هايم بگردي

لايك چيست

.

.

.

.

.

.

بابا آمپول كه نيست بزن بره ديگه

.

.

.

اگه فيسبوك از اول زندگي بشر بود

الان بيل هم اغتراع نشده بود

.

.

.

دختره عكس انگشت پاشوگذاشته

200تالايك و150 كامنت خورده تو5دقيقه اول

بدبخت پسره يكي ازبهترين عكساشوگذاشته

2تالايك خورده يكي خودش بااون يكي حسابش زده يكيم رفيقش

.

.

.

امروز 5دقيقه ازفيسبوك رفتم بيرون يه سر به پدر وومادرم زدم

 آدماي خوبي بودن